This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

چهارشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۵

تحلیل و بررسی رمان «زنی در ماه» / رحمان چوپانی

در طول داستان، راوی، اصرار دارد که شخصیت محوری رمان را «مادر بزرگ» خطاب کند. مادر بزرگ چه آنجا که دختری سی ساله و از نگاه مادر و خواهرانش پیردختری ترشیده است و چه آن جا که با پدر بزرگ پیوند زناشویی میبندد و همسرش را با شهوت آتشینش  به سبک و سیاق روسپیها ارضاء میکند و چه آن جا که با ردوس نرد عشق میبازد، مادر بزرگ است.

زنی در ماه، رمان، نوشتهی میلنا آگوس1 / مترجم: گلناز غبرایی، نشر مهری، 1395
« زنی در ماه»؛ داستان شوریدگی های مادر بزرگ روایِ رمان است. زنی شیدا وسرکش و عاشق پیشه با تفکراتی شبه روشنفکرانه و دغدغههایی شاعرانه که به شدت در پنجهی سلسله اعصاب و جریانهای احساسی خود گرفتار است و میخواهد آزاد و انتخابگر باشد. عشق  در سودای این شخصیت، بر هر چیز برتری دارد.  آرمان و آرزویش درک عشق  و به دامن عاشقی افتادن است.« مادر بزرگ یک شنبه ها به کلیسا می رود تا از خدا بپرسد که چرا این قدر نا عادلانه با او برخورد می کند و نمی گذارد تا با عشق آشنا شود. عشق که این قدر زیباست، این قدر زیبا که ارزشش را دارد آدم برایش زندگی را تحمل کند.- متن داستان»
این سرکشی از سوی اطرافیان به ویژه مادر کج خلق او نکوهیده است و برای مادر بزرگ، جز تنبیه و سرزنش و حتی بستری شدن در تیمارستان (البته به اصرار پدر و مادرش) عایدی دیگری ندارد. « مادرِ مادر بزرگ با پمپ دستی که باغچهشان را آبیاری میکند، به جان دخترش میافتد (به جان مادر بزرگ) به گوشش رسانده بودند که دخترش برای خواستگاران، نامههای عاشقانهی پر سوز و گُداز و گاهی هم غیراخلاقی مینویسد و آنها هم به همین دلیل، دُم شان را روی کولشان میگذارند و ناپدید میشوند.- متن داستان».
خب آغاز داستان همزمان با نیمهی دوم قرن بیستم میلادی است یعنی حدود سال 1950 است.  واپسین سال های جنگ دوم جهانی، و ایتالیا؛ محل وقوع داستان، در تب و تاب جنگ و بمباران و کشت و کُشتار،  و بالطبع در چنین بحبوحهای، شوریدگیها و سرکشیهای یک دختر نه فقط از نگاه خانواده که از سوی جامعه و مردان هم پذیرفته نیست یا حداقل در اولویت نیست. در همین گیر و دار؛ مادر بزرگ تن به ازدواج میدهد. همسرش مردی چهل ساله است که زنِ خشکه مقدس خود را از دست داده است. او به روستای مادر بزرگِ داستان میآید و زندگی به ظاهر مشترک را با او آغاز می کند. در ابتدا علاقهای  میان این دو در کار نیست. مرد که از این پس در داستان پدر بزرگ نامیده میشود، به روسپی خانهها میرود و مادر بزرگ مخفیانه در دفترچه ای سیاه با حاشیه ی قرمز یادداشت می نویسد و پس از آن که از نوشتن فارغ شد، دفترچه را در گاوصندوق، کنار سه پاکت دیگر با عنوان، اجاره- خوراک و دوا درمان پنهان می کند. گویی نوشتن، ضلع چهارم از چهار ضلعی ملزومات ومایحتاج زندگی اوست. شبها مادر بزرگ و پدر بزرگ بر روی یک تخت و جدا از هم میخوابند. یکی این سوی تخت و دیگری در آن سو. این جداسری با پیپ کشیدن پدر بزرگ به آخر میرسد. گویی پیپ کشیدن پدیدهای است که مادربزرگ از آن بی خبر بوده و برایش تازگی دارد و جذاب است. به پدر بزرگ می گوید: «شما پیپ می کشید. من تا حال کسی را ندیده بودم که پیپ بکشد.» و وقتی که پیپ کشیدن پدر بزرگ به آخر می رسد، مادر بزرگ می گوید:«دیگر اجازه ندارید برای زنهای کاسه شیزا (زنان روسپی)، پول خرج کنید. پولهایتان را پسانداز کنید و تنباکو بخرید و در کمال آرامش از دود کردن لذت ببرید. فقط به من بگویید با آن زنان چه می کنید. از این لحظه به بعد من کار آن ها را به عهده می گیرم.»
از آن پس مادر بزرگ به خوبی از عهدهی جبران جدا خوابیهای خودش با پدر بزرگ برمیآید. شاید به این گمان که این نزدیکی؛ آغاز  همان عشقی است که به دنبالش بود. اما خیلی زود پی میبرد که گم کردهی خود را به این راحتی نخواهد یافت. مینویسد (لابد در همان دفترچهی یادداشتش): «عشق به راستی چیز عجیبی است، اگر نخواهد حتی در رختخواب هم به سراغ آدم نمی آید، با این که دو نفر این قدر دوستانه در کنار هم می خوابند و کاری می کنند که آن دیگری لذت ببرد. به راستی عجیب است که مهم ترین چیز دنیا را نمی شود با ضرب و زور به دست آورد.- متن داستان»
حالا سال 1950 میلادی است. به توصیهی پزشک، مادر بزرگ برای مداوای کلیهی سنگسازش به آسایشگاهی در محل چشمههای آب گرم میرود. به محلی دور از خانهای که با همسرش در آن زندگی میکند و در اتاقی در هتل اقامت میگزیند. در اتاق هتل، میز تحریری  برای نوشتن هست. تنهایی و میز، سور وساتِ  نوشتن یادداشتهای او در دفترچهی سیاه با حاشیهی قرمز را بیش از پیش فراهم میسازد. تا این جای داستان، نزدیک به ده سال از مرگ "ویرجینیا وولف" نویسندهی رمان "خانم دالووی" گذشته است و مادر بزرگ ناخواسته و ندانسته به توصیهی ویرجینیای افسرده و محزون به زنان نویسنده جامهی عمل پوشانده است. «زنی که می خواهد داستان بنویسد باید پول و اتاقی از آنِ خود داشته باشد.2» و همین توفیق اجباری که در دورهی درمان کلیههاش نصیبش میشود؛ اشتیاق و اشتهای مادر بزرگ به جست و جوی عشق را شدت و قوت میبخشد.  مادر بزرگ برای اولین بار «ردوس» را در هتلِ اقامتگاهش میبیند. او نیز از زمره بیماران کلیوی است که برای مداوا به این آسایشگاه آمده. مادر بزرگ بی درنگ مشخصات ظاهری ردوس را در دفترچه یادداشتش می نویسد تا اگر دیگر  ندیدش، او را از یاد نبرد. «چشمانی به رنگ سبز تیره، گونههایی نرم (بی آن که هنوز گونهها را لمس کرده باشد یا بوسیده باشد!)، گردنی باریک، بازوانی بلند و قوی و دستانی بزرگ...»  ردوس به جز اینها، ویژگیهای دیگری هم دارد که مادر بزرگ هنوز از آن ها بی خبر است. 
ردوس از نوجوانی ادبیات میخوانده، تحصیلات دانشگاهی دارد و دریا و ادبیات را به یک اندازه دوست دارد. به ویژه شعر. یک پایش را در جنگ از دست داده است. و حالا(یعنی پس از جنگ) ادبیات ایتالیا درس میدهد. متاهل است و یک دختر دارد. دختری که البته از او نیست شاید نطفهی پارتیزانی است که هم رزمِ همسرش در جنگ بوده یا شاید نطفهی یک آلمانی. مادر بزرگ رازش را به ردوس میگوید. میگوید که مینویسد. البته دور از چشم دیگران تا مبادا نوشته های او را بخوانند و دیوانه تصورش کنند. حالا دیگر مادر بزرگ عشق گم شده اش را یافته است.  شب ها با ردوس در آغوش هم اند و جز برای قضای حاجت از هم جدا نمی شوند.
 شاید بشود گفت اینها کلیدیترین رخدادهای رمان «زنی در ماه» است. کلیدی به این معنا که می توان با نگاهی گذرا به این رخدادها  به همراه خوانندگان  به بررسی و تحلیل و تفسیر این رمان نشست. هر چند اشارهای گذرا به بخشهایی از رمان، مانند باردار شدن مادر بزرگ از ردوس و به دنیا آمدن پسرش (یا تنها فرزندش) همان پسری  که بدل به نوازندهای چیره دست میشود و راویِ رمان، فرزند اوست نیز از نقاط اوج این رمان است. همینطور دفترچهی یادداشت مادر بزرگ، که یکی از شخصیتهای رمان «زنی در ماه» به شمار می آید. شخصیتی که اسرار شخصیت محوری رمان را برای خواننده برملا میسازد. (درست مثل شخصیت طوطی در داستان داش آکل، اثر صادق هدایت خودمان.) 
بسیاری از خاطرات و خرده روایتهایی که راوی از مادر بزرگ و ردوس و پدر بزرگ در رمان آورده، بخشی از همان یادداشتهای مادر بزرگ در دفترچهی یادداشت اوست. مادر بزرگ این دفترچه را در پستو پسله های خانه اش از دیده ها پنهان کرده بود. همان خانهی «خیابان مانو» که باز یکی دیگر از شخصیت های رمان است. و راوی رمان به وقت مرمت و نوسازیِ خانه، دفترچه را می یابد.
«پرسپکتیو زاویه دید»، نامی است که متفکر اسپانیایی «خوزه اُرتگا» بر روایت یکی از رمان های ماریو بارگاس یوسا نهاد. در این نوع روایت، شخصیت از زمان گذشته میگوید و همزمان از زمان حال حرف میزند و در همان حال راوی روایت خود را میگوید. «زنی در ماه» با ظرافتی که در برگردان آن به زبان پارسی هم مشهود است با همین زاویهی دید روایت میشود.  اگر چه عمدهی روایت با نگاه دانای کُلِ محدود قرابتهایی دارد. راوی؛ سادگی، صداقت، گستاخی و حتا سطح سواد و تحصیلات مادر بزرگ را در جای جای روایت مد نظر دارد.(مادر بزرگ تحصیلات دبستانی دارد.) به همین دلیل و نیز با توجه به جریانهای احساسی‎ای که بر شخصیت محوری رمان سایه انداخته است، زنی در ماه؛ رگه های بارزی از اندیشهی ناتورالیستی را بر اندام خود باقی گذاشته است.
در طول داستان، راوی، اصرار دارد که شخصیت محوری رمان را «مادر بزرگ» خطاب کند. مادر بزرگ چه آنجا که دختری سی ساله و از نگاه مادر و خواهرانش پیردختری ترشیده است و چه آن جا که با پدر بزرگ پیوند زناشویی میبندد و همسرش را با شهوت آتشینش  به سبک و سیاق روسپیها ارضاء میکند و چه آن جا که با ردوس نرد عشق میبازد، مادر بزرگ است. و ذره ای از مرتبت مادربزرگی نزول نمی کند. شاید به این دلیل که گره اصلی داستان یعنی آنچه که خواننده را به دنبال خود می کشاند، آرام آرام جای خود را به چالشی روحی - روانی و به بیانی هستی شناسانه در رمان می‎دهد. به بیان واضحتر، آن چه مشمول تحول و دگرگونی شخصیت رمان میشود، خواستههای درونی اوست نه مراتب خانوادگی یا اجتماعیاش. 
داستان، مادر بزرگ را با کشمکشهای درونی یک زن به تصویر میکشد و این کشمکشها لطمهای به جایگاه عاطفی او(به منزله ی مادر بزرگ) نمیزند. کوشش راوی آن است تا داستان را از تاثیر شخصیت شیدایی و طغیانگر مادر بزرگ بر نسل آینده، یعنی فرزند موسیقی دان و همسر او بینصیب نگذارد. به همین علت بخشهای پایانی رمان به روایت فشردهای از سرگذشت «سینیورالیا» می پردازد. اگر چه  شرح زندگی سینیورالیا اتهام زیاده گویی به نویسنده را هم به رمان وارد می سازد، اما  خواننده با درنگی  کوتاه  خواهد دانست که نویسنده قصد دارد از تاثیرطغیانگری و آشفتگی شخصیت مادر بزرگ بر آیندگانش بگوید. سینیورالیا مادر بزرگ مادریِ راوی است و از بابت نوازنده بودن دامادش (که همان فرزند مادر بزرگ است) نگران است. نگران کار و درآمد و معیشت دختر و نوهاش. و خب پیش از آن در رمان خوانده ایم که عامل اشتیاق فرزند مادر بزرگ به موسیقی، پیانویی است که مادر بزرگ بابت مزد خدمتکاری در خانهی پاولو و فرانسیکا نصیبش شده.
نکتهی تامل برانگیز در رمان زنی در ماه آن است که هر گاه در ادبیات داستانی به ویژه رمان، سخن از شیدایی و دلدادگی به میان میآید، شاهکار جاودانهی گوستاو فلوبر یعنی رمان سترگ «مادام بوواری» در مخیلهی خوانندگان شکل میبندد. بهنظر میرسد میلنا آگوس در خلق شخصیت مادر بزرگ در رمان «زنی در ماه»  شوریدگیهای «اِما بوواری» را در نظر داشته است. به بیان دیگر مادربزرگ بدیل اِما بوواری در ادبیات معاصر ایتالیاست. بدیلی با سرنوشتی متفاوت. شاید اگر مردانی چون ردوس بر سر راه دلدادگیها و شوریدگیهای مادام بوواری قرار گرفته بودند، سرنوشت او به خودکشی نمیانجامید. اما به هر روی تقدیر در آثار کلاسیک اینگونه رقم خورده است که مادام بوواری با اَنگ بدنامی یکی از پرخواننده ترین رمان های ادبیات کلاسیک فرانسه باشد و مادر بزرگ همتایی خوش نام در ادبیات معاصر ایتالیا. واین دو خواندنیاند به آن دلیل که ردی باریک از زندگی به جای گذاشتهاند. همان گونه که ردوس در رمان «زنی در ماه»  خطاب به مادر بزرگ گفت:« اگر بتوانی فقط ردی باریک از زندگیات به جا بگذاری...»
                                             رحمان چوپانی  زمستان 95  


پی نوشت:
میلنا آگوس در سال 1959 در جنوای ایتالیا بهدنیا آمد. از رمانهای او می توان «زنی در ماه»، «پیانوی پدرم»، «دوشس بادها» را نام برد. «دنیای وارونه»، آخرین رمان میلنا آگوس است که در سال 2012 منتشر شد. رمان «زنی در ماه» دومین کتاب اوست که تبدیل به پرفروشترین کتابهای فرانسه و ایتالیا شد. «زنی در ماه»، اولین رمانی است که از این نویسنده توسط گلناز غبرایی به زبان پارسی ترجمه و به همت نشر مهری در سال 2017  میلادی(1395 خورشیدی) منتشر شده است.    
اتاقی از آن خود، ویرجینیا وولف- مترجم:صفورا نوربخش. نشر نیلوفر.                                   

هیچ نظری موجود نیست: