This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

پنجشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۶

هلن /شعر / مجید نفیسی

او چون قطارِ سنگینِ قربانیان
از کنارم می‌گذرد
و من در فراسوی زمان
صدایشان را می‌شنوم.

هلن 
گاهی هلن را می‌بینم
که با دامنِ بلندش
از راه می‌رسد.
راهبَری آهنین را هُل می‌دهد*
که بر زمین شیار می‌کِشد.
همیشه می‌پرسد:
"آقا!
امروز چند شنبه است؟
امروز چند شنبه است؟"
می‌گویم: "ژودی"
و گاهی "دانر اِشتاگ"*
زیرا می‌دانم هلن
از آلمان گریخته
و در پاریس شوهر کرده.
او چون قطارِ سنگینِ قربانیان
از کنارم می‌گذرد
و من در فراسوی زمان
صدایشان را می‌شنوم.

مجید نفیسی
شانزدهم فوریه هزار‌و‌نهصد‌و‌نود‌و‌هفت
* "راهبر" به‌جای "واکِر".
* "پنجشنبه" به فرانسوی و آلمانی.


Helen

In Memory of Edna Sabet



Some times I see Helen

Passing by

.Wearing a long skirt
She pushes a metal walker

:She always asks

!Sir"

?What day is today

"?What day is today
I say: "Jeudi"
And sometimes: "Donnerstag"
Because I know
Helen had fled Germany
.And married in Paris

She passes by me

Like a heavy train of victims

And I hear their voices

.Out of the reach of time


Majid Naficy

February 16, 1997

۱ نظر:

Unknown گفت...

سلام،
من شعر هلن آقای نفیسی را بارها خواندم. می خواهم به آقای نفیسی پیامی بدهم یا با ایشان صحبت کنم.
چگونه می توان با آقای نفیسی ارتباط گرفت؟
محسن

نام: محسن صیرفی نژاد
ایمیل:
sayrafynejad@yahoo.co.uk