This site is dedicated to the creations of Independent Iranian Artists

سه‌شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۶

هیتلر، کنار رودِ سن / شعر / محمدعلی شاکری یکتا

هیتلر صدای قشنگی داشت
و خوبِ
            خوب 
تمام نُت‌ها را می دانست
وقتی که آواز می‌خواند
"دیوارِپرلاشِز" فرو می‌ریخت
  
هیتلر، کنار رود سن

هیتلر صدای قشنگی داشت
وقتی که آواز می‌خواند
تمام پنجره‌ها بسته می‌شدند
و مرگ
از پشت سیم خار دار سرک می‌کشید
تمام ناقوس‌ها 
پرندگان را می‌ترساندند
مناره‌های مساجد سکوت می‌کردند
تا نشنوند
و کولیان
از ترس آنکه نمیرند
خود را به دانوب می‌انداختند.

*
هیتلر صدای قشنگی داشت
و خوبِ
            خوب 
تمام نُت‌ها را می دانست
وقتی که آواز می‌خواند
"دیوارِپرلاشِز" فرو می‌ریخت
نقاش‌های مون˚ مارت 
بی‌رنگ می‌شدند
ایفل به ابرها پناه می‌داد.

باور کنید دروغ  نمی‌گویم.
یک روز 
در باغ پشت نوتردام
پلیس جوانی 
به من نگاهی کرد
و رود سن به سادگی‌اش خندید
وقتی شنید
هیتلر صدای قشنگی داشت.

اول، باور نکرد.
دوم، خیال کرد.
سوم، سنگینی خیالش را 
همراه خود کشید
و با پرنده‌ای که در سرِ من بود
تا انتهای سمفونی باد مغربی 
همراه شد و ما
هردو 
به احترام کسانی که
آواز پیشوا را
هرگز 
         هرگز 
                 هرگز 
نمی‌شنوند
کمی سکوت کردیم.

پاریس –  ٢٩  مار س٢٠١١   
برگرفته از دفتر چاپ نشدهی پری شوره زارها

۲ نظر:

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...

فاشیزم، همیشه فاشیزم است؛ در هر شکل و شمایل و ردا که باشد. زشت‌ترین صداها از آن اوست، پلشت‌ترین کنش‌ها نیز. فاشیزم اکنون، نه به دنیای غرب، شاید(؟)، که همین‌جاست، در زیر پای این خانۀ نشسته به خاک سیاه و فرو خفته به قعر خرافات و جنون! عربده‌هایش عربده‌های روح تراش، نگاه‌هایش نگاه‌های هیز خدایان خواهش و تشنه به خون، و کلامش کلمات مقدس کرم خورده ای که مرگ و ظلم و خباثت را در ردای سیاه و دندانهای زرد خویش پیچانده است!
ف. فرشیم